گــآهے دِلَـم مــیـخـوآد
یـِکـے اَزَم اِجـازِه بـِــخـوآد ؛
کِـه بـیـآد تـو تَـنهـآیـیـم ....
وَ مَــن اِجـازه نَـدَم !
وَ اون بــی تَـفـاوُت بــہ مُـــخــآلِـفَــتَـم
بـیـآد و آروم بَـغَـلَــم کُــنِـــہ و بـِـگـــہ :
مَــگِـــہ مَـن مُــردَم
کِــــہ تَـــنـــهـــآ بــِمـــونــے ... !!!
ڪَمــــے בور تَــ ـ ـر بآیســ ـ ــت ؛
مَــטּ בیوآنــــہ تَــ ـ ـر اَز آنــ ـ ـم . . .
ڪـــہ ؛
بــے هَـ ـ ـوآ בَر آغوشَــ ـ ـت نَگیـ ـ ـرم
تنهایی تلخ است!تلخ مثل نگاه نوازنده ای که با دست های بریده به پیانو
دستم به آرزوهایم نمی رسد
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شايد اين بار دستم به آرزوهايم برسد
حـال ایـن روزهـایِ مـن را ..
لـک لـکِ بـال شـکـسـتـه ای مـی فـهـد..
کـه در سـوزِ پـایـیـز ..
بـا چـشـم گـریـان کـوچ هـمـراهِـش را نـگـاه مـیـکـنـد..
چقدر خوشحال بود شیطان وقتی سیب را چیدم
گمان می کرد فریب داده است مرا !
نمی دانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا ماندن در بهشت را !!!
در نمـایشگـاه ِ سـَنگ هـآی قیمتـی
جـایِ دلـَت
خـالـی بـود ...
مے خواهـَم عـوض شَوم ..
چـرابایـَد دلتـَنگ باشـَم ؟؟
تـو بایـد دلتـَنگ شـَوے!
مے خـواهـَم آن سیـب سـُرخ بالـاے درخت بـاشم .. در دورتـَرین نـُقطـه
" دقـت کــُن "
رسیـدن بـه مـَن آسـان نیست ...
اگـر " همـَتش " را نـَدارے آسیب بـه درخـت نرسـان !!
بـه هَمـان سیـب هـاے کـرم خوردهی روی زمیـن قــــانــع باش :))
تعداد صفحات : 9