فعلا در این زمان و موقعیت از چیزی نمی ترسم
و نخواهم ترسید...فقط از اعماق وجودم،حس
به یک ترس می کنم...ترس از فردا
ترس از اینکه وقتی فردا پا به کافه سیگار می گذارم
با چیزی جز یک مخروبه که سیگارهایش کف آن،نخ به نخ
له شده باشند به زیر پای آدمهایی زورگو و متظاهر و ریاکار
رو به رو نشوم...در اصل یک منظور پشت این ترس هست
عجیب هست اما غیر قابل تحمل